محل تبلیغات شما



جمعه ۱۰ آبان دقیقه ها چقدر کش اومده بودن،انگار یه سال برام گذشت

قرار بود یه اتفاق بیفته و مسیر زندگیم مشخص شه.مسیرزندگی عاطفی ام.

بالاخره شب از راه رسید و قاصد خبرو آورد.‌.توی اتاقکی که بیشتر شبیه انباریه و تنگ هست خودمو حبس کردم و زدم زیر گریهشنیدم حرفایی که باورش برام سخت بود شنیدم حرفایی که دنیا رو برام تار کرد از  اون روز.

از اون روز ساعات و لحظه هایی که بهم گذشت رو کسی نمیتونه درک کنه

سخت بود شنیدن اینکه اولین عشق زندگیت اونی نباشه که فکرشو میکردی

سخته فراموش کردن خاطراتی که تابستون باهم رقم زدیم رو مرور نکنم وسط گریه هام

یاد دستپختی که با عشق براش بردم

یاد خیابونایی که باهم قدم زدیم.دارم فک میکنم از این به بعد چطور از اون خیابونا بگذرم و به یاد خاطرات نیفتم و آتیش نگیره قلبم

سخته اون همه دوست داشتن رو نادیده بگیرم.سخت بود قبول نامردی یه پسر در حقم.منی که جوونمم واسش میدادم.

منی‌که خوب میدونست اولین عشق و ادم زندگیم این حقم نبود خدا

با همه اینا هنوزم این دل دیوونه وقتی میبینتش نمیدونه چیکار کنه که انقدر بی قرار اون بی‌معرفت روزگار نباشه.

حس میکنم افسرده شدم و بقیه هم بهم میگن چرا دیگه اون صورتی خندون نیستی.یهو چی سرت اومده که انقدر عوض شدی و چشات داد میزنه همش داری گریه میکنی و وانمود میکنی گریه نکردی.

نمیدونن صورتی دیگه هیچ رنگی جز سیاهی نمیبینه توی این دنیا.

تموم شد قصه ی عشق صورتی

+دلی که دیگه نیست

+با چون منی بغیر از محبت روا نبود یار بی وفا.

+هیچ کسی تو را به اندازه من دوست نخواهد داشت این تو و این تمام دنیابه این حرفم ایمان دارم یه روز بهش میرسه ولی اون روز من دیگه نیستم که چشمهای اشکیتو ببینم که  دلتنگ شدن برای بی ریا دوست داشتنم.

این روز هیچوقت فراموشم نمیشه


این روزها حس میکنم زندگی نمیکنم فقط زنده ام.

بیرون میرم میخندم و نقاب میزنم ولی امان از شب که دوباره برمیگردم به تختی که شده خونه ی من و اشک میریزم بابت اتفاقای تلخی که برام افتاده

گاهی خودمم میمونم چطور میتونم بیرون اینجور وانمود کنم

منی که وقتی توی اتاقم هستم حتی لبهام لحظه ای هم به انحنایی که شکل لبخند باشه شبیه نیست چه رسد به خنده.

خسته ام از بس ریختم توی دلم حرفامو

ولی خستگی بهتر از درد دل کردن با ادمهاس که قراره بعدش پشیمون شی.


آخرین باری که بهم پیام دادیم ولی مثل دو غریبه خردادماه بود یادته از من و تو بعید بود بیشتر از دو سه روز فاصله و بی خبری چی شدی یهو؟چی شد که بدون هیچ دعوایی به این نقطه رسیدیم که همیشه اون دعوا یادم بمونه. امروز 30 تیر ساعت حدود 16:50 میدونی چی شد؟؟؟دوست صمیمی ات ازم خواستگاری کردهههههههههههههه لعنتی لعنتی کجایی و من آخرین باری که همراه آهنگ و برای نامردیت و یهو عوض شدنت اشک ریختم دو سه شب پیش بودزدم به سیم آخر دیگه خبری از صورتی نیست.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها